طب در دوران خلافت امویان

یک قرن و نیم ابتدای استیلای مسلمانان بر ایران از جمله ادوار پرابهام تاریخ سرزمین ایران است.در واقع اطلاعات موجود از وضعیت سیاسی، اجتماعی و علمی این دوران بسیار اندک است ."ا.س.کندی" در این باره می‌گوید: «از قضا آگاهی ما درباره علم در عصر ساسانی بیش از اطلاع ما از همین زمینه د د سال استیلای عرب می‌باشد.»

در نتیجهِ این کم اطلاعاتی اظهار نظرهای متفاوت و گاهی متضاد در بین مورخین وجود دارد، چنان که بعضی اعراب را بی فرهنگ و دشمن علم دانسته (۱۵) و برخی دیگر توصیه‌های اسلام در خصوص لزوم یادگیری علوم را مورد تاکید قرار داده و مسلمانان را طرفدار و دوستدار علم دانسته‌اند.

شک نیست که در هجوم تازیان، بسیاری از کتاب‌ها و کتابخانه‌های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است .این دعوی را از تاریخ‌ها می توان حجّت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تأیید می کند سید حسین نصر در این باب ادعا کرده‌است که: «از یک جهت فعالیت علمی این دوره ادامه فعالیتهایی بوده که از اواخر عصر ساسانی آغاز شده بود اما به مقیاسی بسیار وسیعتر »از شواهد تاریخی بر می‌آید که در این دوران رکود علمی کم و بیش وجود داشته‌است.دلیل این رکود علمی را در چند چیز می‌توان دانست . مهم‌ترین عامل این بوده‌است که اعراب چیزی بیشتر ازعلم و فرهنگ ایرانیان نداشتند تا به ایرانیان بدهند. . دیگر اینکه در طی دوران حکومت امویان، ایران دچار حوادث و آشوب‌های بسیاری بودو در نتیجه دانشمندان و پزشکان به جای توجه علم به فکر جان و مال خود بودند. دیگر اینکه ایران مفتوحه بود و بنابراین در نظر اعراب عرصه‌ای برای گسترش اسلام و منبع ثروت برای تامین مخارج حکومت بوده و به همین دلیل دیگر در ایران جایگاهی برای دانش پروری باقی نماند. ویکتور دانر در این باره می‌گوید :

«در ابتدا دوران امویبه بخش ایرانی عالم اسلام توجه اندکی شده بود زیرا مرکز صحنه که در دست پیشگامان و راهنمایان بود نخست در حجاز و سپس بعدها در دمشق و بغداد قرار داشت . این امر تا حد زیادی بواسطه خاستگاه‌های اسلام در حجاز و جابجاییهای بعدی پایتخت آن و انتقال بعدی مراکز فرهنگی به جاهای دیگر . . . بود.»